ساز تو
ساز تو بر دل کند دیوانه ام
من سراپا مست این می خانه ام
از گذر بر یاد گار عشق من
زنده است این دل به یاد روح و تن
من کنار هستی ات عاشق شدم
با سکوت چشم تو صادق شدم
چون که دیواری طویل بر زندگی
مانده در دل اختیار بندگی
رفته از بی خانمانی کعبه چون
تا که از کفرم دهد بیش از فزون
رفته ام بر کوچه باغ بچگی
بازی و شور و صدای زندگی
با تمام حرف خود آدم شدم
چون که از انسانیت آرم شدم
ابر بغض عاشقی را خورده ام
کوله بار خستگی را برده ام
تو چه دانی که سکوت فصل زرد
عشق لیلی با دل مجنون چه کرد
چون حضور باطنم فرهاد بود
او که از جنس پی فریاد بود
او که از یک بیستون افتاده بود
او که از مرگ جهان آماده بود
ما که با این دل کجا پیموده ایم
ما کجا رفته ، کجا زنده ، کجا هم مرده ایم
شور با اشکی ز رستم در بدن
نوشداریی که سهراب کهن
ریخت خون بعد از او هم یک درون
مرده شد با بیکرانی ها فزون
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 210
بازدید هفته : 2359
بازدید ماه : 5576
بازدید کل : 306881
تعداد مطالب : 828
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1
<-PollItems->
|
||